ا با عبد ا لله ( ع )
کاش دستم تا زمین کربلا پر میکشید تا کنار دشت سرسبز خدا پر میکشید
گفتم احساس دلم را نذر دستش میکنم نذر دستانی که از دنیا رها پر میکشید
دستها در خون شناور بود و باران عطش بر فراز لالهزار کربلا پر میکشید
دستها جاری شد و در زیر نعش مشک او عطر دستانش به کام خیمهها پر میکشید
تشنگی هم با تمام گرمی احساس خود دل به دریا داد و اشکش بیصدا پر میکشید
وقتی از ذهن عطش احساس دریا پر کشید کاش باران از زمین بیاعتنا پر میکشید مهری حسینی
نوشته شده در یکشنبه 90/10/18ساعت
6:28 عصر توسط رضا صدیق پور نظرات ( ) |
Design By : Pichak |